خاطرات یک سمپادی
با داداشم رفتیم بوتیک , اون جنسی که می خواستم نبود , به فروشنده میگم , ببخشید ما یه دور بزنیم, برمیگردیم دادشم برگشته به فروشنده میگه: دروغ میگه از صب به ده نفر دیگه هم همینو گفته شما منتظر ما نباشین... من :o فروشنده :| دادشم :)))))
نظرات شما عزیزان:
کد را وارد نمایید:
عکس شما
✘мɛиʋ✘
✘ᗩuтнσяƨ✘
✘Ɖayℓi✘
✘ᗩяcнιʌɛƨ✘
✘ƒяιɛиƉƨ✘
تبادل لینک هوشمند برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان دخمل سمپادی و آدرس intelligent.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.
✘Ɖɛƨιɢиɛr✘
Shik Them